به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله محمد هاشم صالحی، رئیس شورای علمای شیعه افغانستان طی گفتوگویی به حال و هوای زندگی امام خمینی (ره) در نجف اشرف پرداخت که تقدیم نگاه شما خواهد شد.
اشاره: آیتالله محمدهاشم صالحی مدرس (متولد ۱۳۲۴ش در دره ترکمن ولایت پروان افغانستان) در محضر آیات شیخ صدرا بادکوبه ای، شیخ جواد تبریزی، امام خمینی، آیت الله خویی و شهید صدر در نجف به تلمّذ پرداخت و مورد علاقه وافر شهید صدر قرار گرفت. در سال ۱۳۵۵ توسط رژیم بعثی دستگیر و پس از مدتی زندان، از عراق اخراج شد. پس از ورود به ایران، در حوزه علمیه قم مشغول به تدریس دروس عالیه حوزوی شد. دروس اصول فقه و شرح حلقات شهید صدر وی در زمان حضور در حوزه علمیه قم مشهور بود. آیتالله صالحی پس از سقوط طالبان به افغانستان برگشت و هماکنون به عنوان مؤسس حوزه علمیه رسالت کابل و یکی از چهرههای شاخص مذهبی افغانستان، رئیس شورای علمای شیعه و مشاور عالی رئیس جمهور افغانستان در امور دینی است.
* حاج آقا از رفتن خودتان به نجف بگویید.
ما اوایل سال ۱۳۴۵ نجف اشرف رفتیم. حوزۀ نجف، حوزهای بود که طلبهها غیر از درس، با مسائل سیاسی و اجتماعی سر و کار نداشتند، الا یک عده از طلاب عرب، که مرحوم آیت الله حکیم و بعدها مرحوم شهید صدر، استاد بزرگوار ما، آنها را وادار میکرد برای تبلیغ به دهات و شهرهای دیگر عراق بروند. آنجا کتابخانه و مدرسه میساختند و برای مردم تبلیغ میکردند. بعضی از علمای ایرانی در تابستان یا ایام تبلیغ، به ایران میآمدند و در غیر این صورت ممحض در درس بودند. از بین دروس هم آنچه که خیلی اهمیت داشت، فقه و اصول بودند، البته منطق و فلسفه هم بود، ولی کم بود. درسهای جنبی وجود نداشت. یکی از ضعفهای حوزۀ نجف، همین بود که درسهای فرعی، از قبیل تفسیر قرآن و نهج البلاغه، اصول عقاید، تاریخ و امثال اینها خیلی مطرح نبودند. همه مشغول فقه و اصول بودند.
* مرجعیت عامه و زعامت حوزه آن زمان در نجف چه کسی بود؟
زعامت عامه با آیت الله حکیم بود، ولی از نگاه درس و از نگاه محبوبیت، آیت الله العظمی خویی و مرحوم امام خیلی در حوزۀ نجف، تسلط و محبوبیت زیادی داشتند و علما اکثراً درس آقای خویی و درس مرحوم امام حاضر میشد. در بحث شهریه، آقای حکیم سه دینار میداد. یک دینار آقای خویی میداد، نیم دینار هم آقای شاهرودی. امام هم ظاهراً یک دینار میداد.
* جایگاه مرجعیتی امام در نجف چطور بود؟
زمانی که ما رفتیم، ظاهراً شش ماه قبل از ما، امام از ترکیه به عراق آمده بود و شهریه میداد. در آن زمان مرسوم بود که طلبههای افغانی نصف بقیۀ طلبههای ایرانی و عراقی شهریه می گرفتند. این روال تا مدتی بود و وقتی که مرحوم امام به نجف آمد، ماه اول، همین شهریه را به شیوه مرسوم حوزه داد. فضلای افغانستان مثل همین آقای محقق [کابلی] و مدرس [افغانی] و بقیه خدمت امام رفتند که ما با ویژگیای که در شما سراغ داریم نباید اینگونه باشد، ایشان که متوجه شد گفت: بعد از این، این کار تکرار نخواهد شد. همین بود که شهریۀ طلبههای افغانی هم ابتدا از سوی ایشان و بعداً در کل دفاتر، مساوی با بقیۀ طلبهها شد.
* چرا اینطور بوده؟
کم پولی بود. طلبههای افغانی خیلی ضعف داشتند و شخصیتهای بارزی در علم و اصول و فقه نداشتند و یا مُعرّفی نداشتند. پول [وجوهات] هم برای مراجع در آن زمان کم بود، شاید از این جهت بود.
* حاج آقا یک مقدار از اساتید آن زمان خودتان برای ما بگویید. آن زمان چه کسانی معروف بودند؟
در آن زمان از مدرسین خیلی معروف، آقای شیخ صدرای بادکوبه بود که از معاصرین آقای خویی بود که ایشان باید ادعای مرجعیت میکرد ولی نکرد، تا آخر عمر هم تدریس میکردند. در زمان ما فقط مکاسب و کفایه میگفت و خیلی هم معروف، ماهر و فاضل بود. بعضی از نکات را در کفایه اشاره میکرد که آقای خویی و آقای شهید صدر و دیگران در درس خارجشان این مطالب را میگفتند. بعد هم آقای شیخ کاظم تبریزی بود. ایشان هم خیلی مدرس قوی بود و فقط کفایه میگفتند. از جمله دیگر مدرسین معروف آقای میرزا جواد تبریزی بود که یکی از مراجع قم بودند و اخیراً مرحوم شدند. اینها اساتید بنده بودند. از جمله عربها مثلاً آقای جواهری درس میگفتند، عدهای از عربها بودند که ما خیلی با آنها سر و کار نداشتیم. در دروس خارج فقه و اصول، شیخ حسین حلی، آقای حکیم، آقای شاهرودی، سبزواری، بجنوردی، مرحوم امام و آقای خویی درس می دادند، منتهی زعامت درسها در حوزۀ نجف، با آقای خویی بود. هم شاگردانش زیاد بود و هم اینکه استفادۀ طلبهها از دروس ایشان بیشتر بود. آقای خویی شاگردان معروف زیادی داشتند مانند شهید صدر، آقای [سید محمد] روحانی، آقای فیاض، آقای سیستانی، آقای فیاض و آقای مستنبط و... اینها هم هر کدام تدریس داشتند.
* امام آن اوایل چه درسی میدادند و کجا تدریس می کردند؟
امام درس فقه داشتند، آن هم در مسجد شیخ انصاری. نماز جماعت در مدرسۀ آقای بروجردی(ره) داشتند که خیلی نزدیک حرم بود.
* امام به زبان عربی درس میگفتند یا فارسی؟
امام به فارسی درس میگفتند. مدرسینی مثل شیخ صدرا و شیخ کاظم فارسی میگفتند. آقای شیخ حسین حلی، آقای حکیم و شهید صدر عربی درس میدادند. البته شهید صدر فارسی را کاملاً متوجه میشد ولی صحبت نمیکردند، همیشه عربی صحبت میکردند.
* از دروس یا حضور امام در نجف چه خاطراتی دارید؟
بیشترین ارتباطم در نجف، با شهید صدر و شاگردان ایشان بود. البته با فضلای درس آقای خویی هم ارتباط، رفاقت یا طرح سؤال داشتیم. مثلاً آقای سید محمد روحانی یا آقای فیاض. عمده خاطرات ما از امام، حضور در گعده های دفتر ایشان در شب بود که میرفتیم. امام بسیار باهیبت و باصلابت مینشست، تا کسی چیزی سؤال نمیکرد حرف نمیزد. بسیار مؤدب و باهیبت بودند. احترام طلبهها را هم داشتند. طلبهای که فقیر بود و چیزی از ایشان درخواست میکرد، آنچه در حد توان داشت به ایشان میداد. کسی را رد نمیکردند. برای کسی که سؤال شرعی داشت، فوری جواب میداد. گعدهاش در نجف خیلی عادی بود. یک جایی معمولی را اجاره کرده بودند با دیوارهای قدیمی. خیلی بارگاه نداشت. عادتی که بعد از نماز مغرب داشت، یک ساعتش نماز بود و یک ساعتش هم گعده و دو ساعت بعد از نماز، حرم مشرف میشد. هیچ گاه دیده نشد که ایشان حرم نرفته باشند. شبها بعد از گعده ای که داشتند حرم میرفت.
* در گعدۀ ایشان معمولاً چند نفر شرکت میکردند؟
فرق داشت. یک شب سه نفر، گاهی بیشتر، مثلاً ده نفر. رسم بود بین طلبههای نجف ـ خصوصاً کسانی که در مراحل بالاتر بودند ـ بعد از نماز مغرب و عشاء که در حرم میرفتند و نماز میخواندند یا در گعدۀ بیت آقای خویی میرفتند یا گعدۀ بیت امام یا گعدۀ بیت آقای حکیم، گرچه آقای حکیم بعضی از شبها گعده نداشت یا قبل از زمان ما اگر منظم گعده داشت، در زمان ما نداشتند.
* شرکت کنندگان درسهای امام چقدر بودند؟
شاید در حدود دویست سیصد نفر بودند.
* شاگردان درسهای آقای خویی و علمای دیگر چقدر بودند؟
آقای خویی که زیاد بود، همان مسجد خضراء پر میشد، شاید حدود چهارصد نفر. بعد از درس امام، درس مرحوم شهید صدر پرجمعیت بود. صد نفر تا صد و پنجاه نفر و اواخر تا دویست نفر. درسش، روز به روز زیاد میشد. شاگردان این سه تا خیلی بودند. البته درسهای دیگری هم در نجف بود، منتهی تحت الشعاع درسهای آقای خویی و امام و مرحوم شهید صدر بودند.
* ویژگیهای درس آقای خویی چطور بود؟
درس ایشان، اولین درس در نجف بود، از حیث کثرت و اشتهار، از حیث اینکه طلبهها بیشتر استفاده را از درس ایشان میبرند. بیان ایشان خیلی عالی بود. مطالبش هم که معلوم بود. در اصول پهلوان بودند. با بیان رسا درس میگفت و ملتزم هم بود؛ یعنی تعطیلی هم نداشت و از این جهت مورد استفادۀ طلاب زیادی بود. بسیار خلیق، اما باهیبت و باصلابت بود.
* رابطه امام و آیت الله خویی چطور بود؟
آقای خویی در خلأ با امام مینشست. آقای خویی خیلی احترام امام را داشت، همان طور هم امام خیلی احترام آقای خویی را داشتند. در مسائل حوزه که میشد اگر طلبهها خدمت امام میآمدند و چیزی میگفتند، میگفتند: نزد آقای خویی بروید، هر تصمیمی ایشان گرفت ما قبول داریم. اکثر شاگردان آقای خویی، با امام هم مراوده داشتند، علاقه داشتند، خدمت امام میرفتند در مسائل کلی با آنها مشورت داشتند. یک عده فضلا که فکر و درایت وسیعتری داشتند به امام خیلی علاقه داشتند. یک عده در مقابل میگفتند: نه، حوزه همین هست و اصالت و برائت و اصلاً دیگر کاری به امور سیاسی نداریم، اینها قهراً با امام هم خوب نبودند. اوضاع اینگونه بود. نظرها فرق میکرد.
* دولت عراق، بیشتر از چه علما و مراجعی حساب میبردند؟
دولت عراق تا وقتی که آقای حکیم بودند، از آقای حکیم حساب میبردند، هم با ایشان درگیر بودند و هم کل ملت عراق، با آقای حکیم بودند و لذا از ایشان حساب میبردند ولی بعد از آقای حکیم، حوزه ضعیف شد. کم و بیش که حساب میبردند، از آقای خویی حساب میبردند منتهی خیلی کم بود و خیلی به ایشان اعتناء نمیکردند. در اواخر حضور ما در نجف، از آقای صدر که در مبارزه بود، هم حساب می بردند؛ چون روی جوانان و باسوادهای عراقی اثرگذار بود. امام هم چون در نظر اینان، پناهندۀ سیاسی محسوب می شد، کاری به ایشان نداشتند و امام هم در اوایل خیلی بر علیه حکومت عراق، چیزی نگفتند. اواخر رویکردشان با امام هم عوض شد.
* اطرافیان و شاگردان برجسته امام در نجف چه کسانی بودند؟
اول آقا مصطفی خمینی بودند. آقای سید عباس خاتم یزدی که در قم خیلی با ایشان رفیق بودم. آقای رضوانی بود که بعداً در شورای نگهبان عضو بودند. به نظرم ایشان عمدتاً پاسخ استفتائات امام را مینوشت. دائماً با امام بود. حتی حرم که میآمد، آقای رضوانی اکثراً با ایشان بود. شخص جلیل القدری بود. آقای سید جعفر کریمی و آقای راستی [کاشانی] هم از اطرافیان معروف مرحوم امام بودند. آقای خویی در یک ماجرایی فرمودند: اگر جعفر کریمی شهادت دهد، من صد درصد شهادتش را قبول دارم. آقای راستی در نجف به فضل خیلی معروف بود. شاید اولین فاضل در بیت امام، همین آقای راستی باشد. آقای ملکوتی و آقای معرفت هم بودند، گرچه آقای معرفت بیشتر در دستگاه آقای خویی رفت و آمد داشت. فضلا زیاد بودند. دو تا اخوان مرعشی که یکی از آنها در قم بود و یکی در مشهد، اینها هم میآمدند. همین آقای سید محمود هاشمی شاهرودی هم درس امام می رفت. تا آخر هم می رفتند.
* از حاج آقا مصطفی چه خاطرهای دارید؟
ایشان در درس پدر حاضر میشد، اشکال و اعتراض هم زیاد میکرد. پدرشان هم جواب میدادند. بسیار با متانت و با وقار بود. یک کتابخانه هم داشتند که شب و روز در همان کتابخانه بودند، آخرش هم در همان جا مرحوم شدند. اواخر درس خارج شروع کرده بودند، یک عده از طلبههای افغانی درس خارج ایشان میرفتند. من زیاد با ایشان برخورد نداشتم، ولی تعریف و مدحش را میشنیدم.
* پیشکار امام، شیخ نصرالله خلخالی چطور آدمی بودند؟
ایشان اول نمایندۀ آیت الله بروجردی بود، بعد هم نمایندۀ امام شدند. بین طلبهها خیلی نفوذ داشت و از طرف امام به طلبهها کارت نان میداد. شخص بافضیلت و مشهور و معروفی بود. در زمان ما پیرمرد بود و خیلی توان رفتن نداشت. اکثریت در منزلشان بود و گاهی هم منزل امام میرفتند. از نظر سنی هم از امام خیلی بزرگتر بود.
* آیا آیت الله شهید مدنی را در دفتر امام می دیدید؟
ایشان یکی از ارکان و یاران امام بود. در زهد و عبادت خیلی هم معروف بودند. شرح لمعه میگفتند و همۀ طلبههای افغانی در درس لمعۀ ایشان میرفتند. اینجا [در قم] هم تا زمانی که بود به طلبههای افغانی کمک میکرد. البته من با ایشان زیاد ارتباط نداشتم، اما خیلی مشهور به زهد و تقوا بودند.
* ویژگی مهمی که حوزۀ علمیۀ نجف آن زمان داشت و با حوزۀ علمیۀ جاهای دیگر مقایسه کنیم، چه ویژگی متمایزی داشت؟
ویژگی خاصش این بود که طلابش متمحّض در درس فقه و اصول بود، احیاناً فلسفه بود و از امور اجتماعی دیگر، از علومی که به عنوان مقطع یا حواشی درس فقه و اصول باشد، خیلی اطلاع نداشتند الا مرحوم شهید صدر که گاهی «فلسفتنا» میگفتند و بعد با طلبههای خصیصینش، بحثهای خصوصی میکرد مثلاً در اقتصاد اسلامی، در فلسفۀ اسلامی، ولی چیزی که معروف بود، فقط فقه و اصول بود که در آن هم زعیم حوزه، آقای خویی بودند، چون اصول ایشان خیلی مورد استقبال و توجه کل طلاب بود. در نجف، طلبهها از حیث زهد و تقوا و بسیجی زندگی کردن و اینها خیلی خوب بودند، معنویت زیاد بود. مثلاً مسجد سهله میرفتند، شبهای جمعه کربلا میرفتند، حرم امیرالمؤمنین(ع) همیشه بودند. دنبال دنیا و دنیاطلبی نبودند، برخلاف الآن که عصر ما میبینیم طلبهها ماشاءالله ماشین تراز اول، منزل تراز اول، تجمّلات خانه تراز اول، که اینها منافات با همان معنویت دارد با همان علم و اینکه یادگار امام صادق(ع) باشند، نمایندۀ پیامبر مکرم اسلام(ص) باشند. این فضا آن زمان در نجف خوب بود، حالا نمیدانم شاید آنجا هم تغییر کرده باشد ولی در قم، جاهای دیگر میبینیم که کمی علما الآن به طرف امور مادی، توجه بیشتری نسبت به سابق دارند.
* آن زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد و امام به ایران برگشت، کجا بودید و اوضاع حوزه چطور بود؟
قم بودیم. همگی خیلی استقبال کردند و خیلی خوشحال بودند. روزی که امام از تهران آمد قم، تمام علما و مراجع تا میدان امام، به استقبال امام رفتند، از جمله آقایان شریعتمداری، آقای گلپایگانی و مرعشی نجفی. وقتی اینجا آمدند، قم بهشت شده بود. امام هم به بازدید علما و مراجع رفت. خیلی خوب بود. ما هم گاهی به دیدن امام میرفتیم. سید احمد آقا ما را از نجف میشناخت، ما میرفتیم و این آقای محقق [کابلی] که مرجع بوده است ایشان میرفت. آقای عالم، آقای ناصر، آقای پروانی، نمایندگان امام در افغانستان بودند. آقای مزاری هم که مرتبهاش خیلی بالا بود.
* زمانی که جنگ شروع شد، نگاه علما و مراجع چطوری بود؟
همه تأیید میکردند که باید بروند و جبهه را خالی نگذارند، وظیفۀ شرعی و دینی است و سخنان امام هم تأثیر داشت. مثلاً از شاگردان ما، یکی از آنها، پسر آقای سید مهدی روحانی بود، در همان ایام جنگ، به شهادت رسید. چند طلبۀ دیگر ما هم شهید شدند. حوزه خیلی از جنگ حمایت میکردند، به این معنا که باید از کشور دفاع شود و دفاع کنیم و برخی از علما و بزرگان هم رفتند. آقای خامنهای و آقای رفسنجانی و برخی علمای دیگر هم جبهه میرفتند. حاج جواد ما [فرزندم] چند بار رفتند.
* حاج آقا آن زمانی که امام فوت کرد، کجا بودید و فضای جامعه چطور بود؟
ما همین جا ایران در قم بودیم. اصلاً باورمان نمیآمد که امام مرحوم شود. هر چه میگفتند و جنازهاش را تلویزیون نشان میداد ولی باور قلبی ما نمیشد که امام چطور مرحوم شدند؟! البته از آینده هراس داشتیم که اگر رهبری امام(ره) نباشد، حالا سرنوشت این انقلاب چه میشود؟ آیا اختلاف میشود؟ علمای ایران، علمای حوزه، بعد هم شخصیتهایی مثل مقام معظم رهبری و مرحوم آقای رفسنجانی، عاقل، زرنگ، هوشیار، بیدار، عالم به جهان و عالم به مسائل منطقه و جهانی بودند و الحمدلله این قضایا را به خوبی اداره کردند. آنقدر تجلیل از جنازۀ مرحوم امام شد، فواتح تا شاید دو ماه به صورت مستمر در تمام مساجد و شهرستانها و حتی خارج از کشور، در همۀ مناطق و کشورهای اسلامی، برگزار می شد. این خبر واقعاً یک بمب اتمی را در جهان کفر، منفجر کرد که تا دامنۀ قیامت بسوزد. حالا خود امام(ره) رفتند ولی شعلههای انقلاب هست، خط امام هست، برنامۀ امام هست که همان برنامۀ اسلام و قرآن باشد. الآن شب و روز اسلام در حال پیشرفت است.
گفت و گو از: یاسر عسگری